معنی پخمه و خرفت

حل جدول

پخمه و خرفت

کودن


پخمه

ببو و پپه

شخص کودن و نفهم.

شخص کودن و نفهم

لغت نامه دهخدا

پخمه

پخمه. [پ َ م َ / م ِ] (ص) ساده. غَبی ّ. پَپه. چُلمَن: بچه پخمه است.


خرفت

خرفت. [خ ِ رِ] (از ع، ص) کندفهم. کندذهن. (یادداشت بخط مؤلف). کودن. بیحس. مبهوت. ازکاررفته. (ناظم الاطباء).

فرهنگ عمید

خرفت

کودن،
ویژگی کسی که براثر پیری، فساد و تباهی عقل پیدا کرده است،
* خرفت شدن: (مصدر لازم) تباه شدن عقل براثر پیری،

مترادف و متضاد زبان فارسی

پخمه

ابله، بی‌عرضه، چلمن، خرفت، دنگ، کودن، گول،
(متضاد) زرنگ


خرفت

پیر، سالخورده، کهنسال،
(متضاد) خردسال، برنا، جوان، پخمه، حواس‌پرت، خرف، بی‌هوش‌وحواس، کم‌حواس، کندذهن، کم‌هوش، کودن، منگ، ابله

فرهنگ فارسی هوشیار

پخمه

(صفت) شخص کودن و نفهمبی عرضه ساده ابله پیه چلمن غبی: (این مردهای بی نور و پخمه برای زندگانی حاجی های بازار بزارها. . . مناسب ترند. ) (دشتی. )


خرفت

کند فهم، کند ذهن

فرهنگ عوامانه

خرفت

آدم بی ذهن و کند فهم وکم هوش را گویند.


پخمه

شخص کودن و نفهم را گویند.

فارسی به عربی

خرفت

ابله

فرهنگ معین

خرفت

ابله، نادان، کندذهن. [خوانش: (خِ رِ) (ص.) (عا.)]

معادل ابجد

پخمه و خرفت

1933

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری